فلزات سنگین

ساخت وبلاگ

روزی مدیر اعصاب خرد کنی به نزد استاد رفت و از او طلب دعا نمود، استاد در پاسخ گفت: تو را جقی نیمروز تا کارمندان دمی از آلت تو بیاسایند.

+ نوشته شده در  شنبه بیستم خرداد ۱۳۹۶ساعت 13:48  توسط آبگین  | 
فلزات سنگین...
ما را در سایت فلزات سنگین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ffarmogh1 بازدید : 8 تاريخ : شنبه 20 خرداد 1396 ساعت: 16:37

از احوالات شگرف استاد فرمق ما این بود که چون به بازار فلزات سنگین (Heavy Metal) گذر می نمودی، در آن کوبش های سهمگین و عربده های پر طنین، چنان به شور و سرود می رسیدی و آواز دین سردادی و لبیک آن وجود بی نشان و حضور بی مکان گفتی.

+ نوشته شده در  سه شنبه نهم خرداد ۱۳۹۶ساعت 8:44  توسط آبگین  | 
فلزات سنگین...
ما را در سایت فلزات سنگین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ffarmogh1 بازدید : 18 تاريخ : سه شنبه 16 خرداد 1396 ساعت: 10:07

استاد جوانی دید سر در جیب تفکر فرو برده بود، بی درنگ انگشتی بر عضو خصوصی او بنهاد و جوان به روشنایی رسیدند.

+ نوشته شده در  سه شنبه نهم خرداد ۱۳۹۶ساعت 16:21  توسط آبگین  | 
فلزات سنگین...
ما را در سایت فلزات سنگین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ffarmogh1 بازدید : 10 تاريخ : سه شنبه 16 خرداد 1396 ساعت: 10:07

روزی استاد فرمق را پرسیدند چگونه چنین نیکو دست فرمان و دست بر ران داری، گفت آنطور که را شش و هشتیان راندند من نراند و آنطور که آنان زدند من نخواندند و یاران همگی به روشنایی رسیدند.

+ نوشته شده در  سه شنبه شانزدهم خرداد ۱۳۹۶ساعت 7:14  توسط آبگین  | 
فلزات سنگین...
ما را در سایت فلزات سنگین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ffarmogh1 بازدید : 13 تاريخ : سه شنبه 16 خرداد 1396 ساعت: 10:07

 روزی استاد فرمق طبق عادت مالوف، چخدی ماندی به ظهر به سرکار رسید، در این هنگام به همکاران نهیبی زد و گفت: کار کنید، تنبلا!!!  و آنگاه همه به روشنایی رسیدند.

+ نوشته شده در  سه شنبه دوم خرداد ۱۳۹۶ساعت 14:53  توسط آبگین  | 
فلزات سنگین...
ما را در سایت فلزات سنگین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ffarmogh1 بازدید : 9 تاريخ : سه شنبه 9 خرداد 1396 ساعت: 11:37

روزی از همکاران که از کبار و نوادر عالم بود، پس از سه شیفت کاری شب هنگام به نزد استاد رسید، خمیازه کشان از بد زمانه با استاد میگفت، در پاسخ استاد گفت: «خوشگلی هاتو میبری جای دیگه، ک و ن تَلَق تولوقیهاتو میاری اینجا». و آنگاه آن همکار خمیازه درید.

+ نوشته شده در  سه شنبه دوم خرداد ۱۳۹۶ساعت 15:42  توسط آبگین  | 
فلزات سنگین...
ما را در سایت فلزات سنگین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ffarmogh1 بازدید : 22 تاريخ : سه شنبه 9 خرداد 1396 ساعت: 11:37

آموزه 3: پنجره

روزی استاد نبود ولی پنجره اش بود؛ یاران آنرا گشودند و به روشنایی رسیدند.

+ نوشته شده در  چهارشنبه سوم خرداد ۱۳۹۶ساعت 7:56  توسط آبگین  | 
فلزات سنگین...
ما را در سایت فلزات سنگین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ffarmogh1 بازدید : 11 تاريخ : سه شنبه 9 خرداد 1396 ساعت: 11:37

روزی کاردانی آزمایشی به استاد فرمق گفت: چگونه به این مایه و پایه رسیدی،و استاد گفت: « با ارتقا نرفتن» و کاردان به روشنایی رسید.

+ نوشته شده در  چهارشنبه سوم خرداد ۱۳۹۶ساعت 8:50  توسط آبگین  | 
فلزات سنگین...
ما را در سایت فلزات سنگین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ffarmogh1 بازدید : 10 تاريخ : سه شنبه 9 خرداد 1396 ساعت: 11:37

روزی از همکاران که همواره به پهنه پشت استاد نظر داشتی، او را تهدید به کنج گیری نمود، استاد در پاسخ گفت:  « همش وعده و عید» و یاران به روشنایی رسیدند.

+ نوشته شده در  چهارشنبه سوم خرداد ۱۳۹۶ساعت 9:16  توسط آبگین  | 
فلزات سنگین...
ما را در سایت فلزات سنگین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ffarmogh1 بازدید : 10 تاريخ : سه شنبه 9 خرداد 1396 ساعت: 11:37

بر کسی پوشیده نیست که مقام علمی استاد در اطراف و اکناف عالم زبانزد خاص و عام بود و همگان بر آستان ارادت استاد سر نهاده بودند و عرض خاکساری می کردند. از جمله کسانی که با استاد حشر و نشر داشت و در کلام  و اشعار خویش استاد را ستوده بود؛ استاد بی بدیل شعر جناب صائب تبریزی بود که در این طریق شعر زیر نمون فلزات سنگین...ادامه مطلب
ما را در سایت فلزات سنگین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ffarmogh1 بازدید : 8 تاريخ : سه شنبه 9 خرداد 1396 ساعت: 11:37